ارشاد الولد. دیوان ده هزار بیتی درویش عباس گزی از آثار ارزشمند باقیمانده از گذشته است که به گویش گزی یا جرقویهای سروده شده است. درویش عباس در سال 1264 ق ـ نزدیک 170 سال پیش ـ در گز و برخوار متولد شد و در سال 1323 ق وفات یافت.
درویش عباس اشعار خود را با مضامین عرفانی، موعظه، وصف طبیعت، مدح، هجو و هزل سروده و هدف او از سرودن این اشعار به گفته ی خود، آگاه کردن فرزندانش بوده. به همین دلیل کتاب خود را ارشاد الولد نامید اما کتاب با عنوان غزلیات درویش عباس گزی نشر یافته است.
ارشاد الولد یا غزلیات درویش عباس گزی کتابی است تماما به گویش گزی یا همین گویش حسن آبادی در ده هزار بیت که انواع شعر از قبیل غزل، قصیده، مثنوی، مسمط، ترکیب بند و بحر طویل را در خود جای داده است. او از تخلص «جزی» در اشعار خود استفاده کرده است.
اشعار درویش عباس مخصوصا غزلیات او بسیار زیباست و این کتاب نه تنها برای مردم گز و برخوار بلکه برای ما حسن آبادی ها کتابی ارزشمند است و شاید تنها کتابی باشد که به این گویش از قدیم باقی مانده و گویش مردم گز در مقایسه با مردم نایین و اردستان بسیار به گویش مردم حسن آباد نزدیک می باشد.
نمونه ای از غزلیات زیبای درویش عباس گزی:
بیدّْی آخِر چِشْ کَهْ، خُو مَردُمْ، غم عشق تو یار
بیدّْی آخر چِطیر کیش آ، دمار از مور و مار
اشک وارُونَ، چُو واروُنْ، از فِراقُت رو وُ شُو
تا پریشانت بِکَه، بر روی موی مشکبار
دین و دل را گر که نَدْ کَهْ غارت، از مو، پس چِزو؟(چیرا)
کیچِه ها دِه هر که وینومَهْ، کِرومَه سنگسار
بُورْکی اما بِمبِرم بُورکی ذُنُنْ وِسُتُو
تا نَمَرتُمْ راستی، بُرقَعْ سر افکن از عذار
خود زُونَه اما یکی ازجان فشانانِ تو اُن
ای گدایانُت شهان و ای شهانُت خاکسار
گویش ما روزگاری از گستردگی جغرافیایی بیشتری برخوردار بود و شهر های زیاد را شامل می شد به طوری که دکتر ایران کلباسی در کتاب فارسی اصفهان، چاپ 1370، صفحه 15 می نویسد:
«اصفهان قبل از پایتخت شدن گویش مخصوص داشته است که از سده یازدهم هجری تحت تأثیر فارسی قرار گرفته است و از بین رفته و گویش فعلی کلیمیان اصفهان دنباله رو گویش قدیم اصفهان است.»
کلیمیان اصفهان همانند ما صحبت می کنند و به جز شهر های بزرگی مانند اردستان، خمینی شهر، نایین، گز و... شهرهایی در استان هایی همانند یزد این گونه تکلم می کرده اند. جالب آن که گویش مردم شهر گز در مقایسه با شهر های مذکور بسیار شبیه به گویش مردم جرقویه و رودشت است و این باعث شده ما اشعار درویش عباس را زود متوجه شویم.
کتاب درویش عباس از دو جهت لحاظ برای ما حائز اهمیت است: قدمت و محتوا.
1 ـ شاید اثر درویش عباس تنها کتابی باشد که با گویش محلی ما از حدود 150 سال پیش باقی مانده است. با این وجود می توانیم به وسیله ی چنین کتاب های قدیمی بسیاری از لغات و اصطلاحات از بین رفته زبان خود را احیا نماییم (البته علاوه بر فوائد دیگری که دارد) اما این که در این هزار سال گذشتگان ما آیا به زبان محلی خود کتابی نوشته اند و اگر نوشته اند چرا از بین رفته جای تامل دارد.
2 ـ محتوا: سرودن 10 هزار بیت به گویش محلی کار ساده ای نیست که به راحتی بتوان از آن عبور کرد. ادبیات مقوله ای است که موضوعات زیاد را در دل جای می دهد و اگر موضوع این کتاب قدیمی مثلا ریاضی، جغرافی و حتی مذهبی بود در زمینه ی زنده نگه داشتن گویش محلی خود نمی توانست به اندازه ی ادبیات موفق باشد.
همان گونه که در زبان فارسی هم نقش کتاب هایی مانند گلستان و سعدی و ... در زنده نگه داشتن زبان فارسی بیشتر از کتاب های دیگر بوده تا جایی که فرودسی برای این که فارسی را زنده نگه دارد 30 سال زحمت می کشد و کتاب شاهنامه را به شعر می نویسد نه به موضوعی دیگر. دلیل برتری ادبیات این است که علوم دیگر به مرور زمان و با پیش رفت و اختراعات کهنه می شوند ولی کتب ادبیات هر چه قدیمی تر باشد نزد مردم محبوب ترند.
با مطالعه ی دقیق اشعار درویش عباس مخصوصا غزلیات وی درمی یابیم که درویش عباس واقعا شاعری ماهر بوده و اگر غزل های خود را به فارسی سروده بود به جرأت می توان گفت که از او به عنوان یکی از مشهورترین ستارگان ادبیات یاد می شد ولی او ترجیح داد گمنام بماند تا بتواند قدمی در راه زنده نگه داشتن زبان محلی خود بردارد هرچند هم اکنون هم بسیاری از ادیبان فارسی زبان و استادان از اشعار او اطلاع دارند و من خود در سال 1380 وصف او و اشعارش را اولین بار در دانشگاه از زبان یکی از استادان شنیدم.
هنگامی که شما غزل های زیبای او را می خوانید فکر می کنید اشعار عاشقانه ی شاعران بزرگ همانند سعدی و حافظ را به گویش ما ترجمه کرده اند:
مو زهجر ناله وس بمکه، دلم زحال بیشا
به خودا گ ناله هاجی به تو ایچ ثمر ندارو
شییه خو رقیب در باغ، کییه هاما نهیه
به خودا گ عشق بازی، غم از ین وتر ندارو
مهارت دیگر درویش عباس این است که گاهی در یک شعر یا حتی در یک بیت به زبان های عربی، فارسی و گویش محلی خود شعر گفته است:
الا یا ایها الجز (گز) اسمعوا فی الپندتون تا نه
اگر گوته نرنجه دل، چو اما را نرنجانه
در این دیوان و غزلیات او بسیار مشاهده می شود که درویش عباس نتوانسته شعرش را با این گویش به پایان ببرد و ناگزیر از زبان فارسی کمک گرفته به طوری که در بعضی غزل ها آن قدر از لغات و اصطلاحات فارسی استفاده کرده که گویا یک غزل فارسی سروده یا در بعضی موارد همه ی قافیه های غزلش کلمات فارسی است:
زفراقت به دلا من شرری نیست که نیست
سوته از آتش هجرت جگری نیست که نیست
در این غزل در هر بیت فقط از یک کلمه از گویش خود استفاده نموده اما آنچه باعث شده هنوز باب انتقاد به روی دیوان درویش عباس باز باشد این است که ایشان با توجه به شخصیت درویش مسلکی و عرفانی اش که حتی نزد افراد مهمی هم شاگردی کرده بود در دیوانش گاه اشعار رکیک و هجویاتی دیده می شود که اصلا تناسبی با شخصیت معنوی و غزلیات عرفانی اش نداشته است.
حسن صادقی (طاهر)